آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 پير و سلطان محمود - طنز

سلطان محمود،پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد.

بر او رحمش آمد گفت:


ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم،تا از این زحمت خلاصی یابی.


پیر گفت:زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم.


سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند .

برگرفته از:گزیده طنز عبید زاکانی ،کتاب همشهری-عبید زاکانی

 

************************

 



تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:31 | نويسنده : زهره |

 كاسه زهر - طنز


کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد
روزی از روزها خیاط کاسه ای عسل به دکان آورد و برای اینکه کودک به عسل دست نزند
به او گفت : در این کاسه زهر است ، مراقب باش که از آن نخوری
خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل
را خورد ، وقتی خیاط برگشت سراغ پارچه را گرفت ، کودک گفت اگر قول بدهی مرا نزنی
به تو راست خواهم گفت.
کودک گفت : من غفلت و نادانی کردم و دزد پارچه را دزدید و از ترس اینکه مرا بزنی کاسه
زهر را خوردم تا بمیرم ولی تا حالا زنده مانده ام ، حالا دیگر خود دانی.

برگرفته از:رساله دلگشا -عبید زاکانی

************************

 

 



تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:29 | نويسنده : زهره |

 ز ميان رضايت نامه ها / صمد بهرنگي - طنز


در مدرسه ای در یکی از روستاها، از شاگردان خواسته بودیم که از پدرشان رضایت نامه ای بگيرند و بیاورند از دویست نفر شاگرد، فقط یکی بود که پدرش از او راضی نبود دیگرشاگردان رضایت پدر و مادر خود را فراهم کرده بودند! اما در این میان جمله های خوشمزه و بی معنا نیز وجود داشت که چند تا از آنها را در زیر برایتان می نگارم



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:27 | نويسنده : زهره |

 دمدمي / علي اكبر دهخدا - طنز

 

اگرچه دردسر می دهم، اما چه می توان كرد نُشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف هم كه نزند دلش می پوسد. ما یك رفیق داریم اسمش دَمدَمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یك سال بود موی دماغ ما شده بود34 كه كبلایی ! تو كه هم از این روزنامه نویس ها پیرتری هم دنیا دیده تری هم تجربه ات زیادتر است، الحمدلله به هندوستان هم كه رفته ای پس چرا یك روزنامه نمی نویسی؟!



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:25 | نويسنده : زهره |

 تأثير دعا - طنز

مرد پولداری در کابل، در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله رستورانی ساخت که در آن موسیقی بود و رقص، و به مشتریان مشروب هم سرویس می شد. 


ملای مسجد هر روز موعظه می کرد و در پایان موعظه اش دعا می کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر این رستوران که اخلاق مردم را فاسد می سازد، وارد کند. 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:23 | نويسنده : زهره |

 

پرسشنامه مارسل / پاسخ احمد رضا احمدي- طنز

بنظر شما نهايت بدبختي چيست؟  
كه انسان با لكنت زبان امتحان جدول ضرب بدهد.

كجا را براي زيستن دوست مي داريد ؟
ـ داخل پرانتز را .

ـ بالاترين تصور شما از سعادت دنيوي چيست؟ 
ـ كه ديگر سعادتمند قمي آواز نمي خواند!

چه خطايي را زودتر توانيد بخشود؟‌
ـ غلط چاپي را نه غلط املايي را زيرا اگر ما صابون را با سين بنويسيم صابون كف نخواهد كرد.



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:21 | نويسنده : زهره |
صفحه قبل 1 صفحه بعد